سه شنبه 89 آذر 30 , ساعت 1:27 صبح
میخواهمت چنان که شب خسته خواب را
می جویمت چنان که لب تشنه آب را
محو تو ام چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
بی تابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره،تاب را
بایسته ای چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی، می آفرینمت
چونان که التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون چون تو پرسشی،چه نیازی جواب را؟!
می جویمت چنان که لب تشنه آب را
محو تو ام چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را
بی تابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره،تاب را
بایسته ای چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی، می آفرینمت
چونان که التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون چون تو پرسشی،چه نیازی جواب را؟!
نوشته شده توسط ravanshenas | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ